منبع مصاحبه
نام و نامخانوادگی: سعیده حقی
رشته تحصیلی: آموزش زبان
رتبه در آزمون: رتبه 1
دانشگاه محل تحصیل کارشناسی: دانشگاه فردوسی مشهد
دانشگاه محل تحصیل کارشناسی ارشد: دانشگاه تهران
به خودم و خدا مطمئن بودم
وقتی با شماره تلفنی که از سعیده داریم تماس میگیریم، یک آقای بسیار محترم جواب تلفن را میدهد و خودش را همسر سعیده معرفی میکند و بدون اینکه از چشمهای گرد شده ما خبر داشته باشد با روی خوش شماره سعیده خانم را بهمان میدهد. چند ساعت بعد وقتی بالاخره با سعیده حرف میزنیم چشممان بیشتر گرد میشود، چون اصلا نمیشد حدش را زد که او چند سالیاست ازدواج کرده و در دوران متاهلی رتبه یک کنکور ارشد را به نام خودش زده.
البته توضیحی که درباره کنکورش میدهد چشممان را بیشتر گرد میکند«من از دانشگاه فردوسی مشهد فارغاتحصیل شدم، همان سالی که لیسانس تمام شد، ازدواج کردم و بعد هم به خاطر شغل همسرم رفتیم عسلویه،یک سال و نیم آنجا بودیم. یعنی بین دوره لیسانس تا کنکور ارشدم دو سالی فاصله بود» البته سعیده خانم پرانرژی اصلا این 2 سال را بیکار نمانده «چون هدفم این بود که درسم را ادامه بدهم، اصلا از درس خواندن جدا نشدم، البته کنکوری نمیخواندم اما مطالعه داشتم. این 2 سال بهترین فرصت بود که بدون فشار و استرس درسهای عمومیام را ارتقا بدهم. چون واقعا به ارشد فکر میکردم» این فرصت البته یک امتیاز دیگر هم برای سعیده داشته، او به این نتیجه رسیده رشتهاش را برای ارشد از ادبیات زبان انگلیسی به آموزش زبان تغییر بدهد «وقتی میخواستم کارشناسی شرکت کنم نمیدانستم چه فرقی بین ادبیات و مترجمی زبان وجود دارد، بنابراین ادبیات خواندم اما از همان سال اول لیسانسم تدریس میکردم و دیدم تدریس کردن خیلی به کارم میآید. به عقیده من هر کسی باید برای زندگیاش الویتبندی داشته باشد. باید ببیند اولویتش چیست؟ علاقه؟ مسائل مالی؟ شغل؟ من رشته ادبیات را دوست داشتم اما فکر کردم و دیدم در نهایت علمم باید در اختیارم باشد اما با ادبیات یک کشور و یک زبان دیگر نمیتوانم ادعایی داشته باشم، پس تصمیم گرفتم سراغ رشتهای بروم که کاربرد داشته باشد. یعنی آموزش زبان» این الویتبندی به علاوه جدیت و انرژی باعث شده وقتی سعیده ساکن تهران شد او استارت ارشد را بزند « اواخر شهریور بود که شروع کردم به درس خواندن.
اساس برنامهریزی من یک دفتر برنامهریزی بود که کانون فرهنگی آموزش منتشر کرده. دفتری که جدولهای خالی داشت و میتوانستم برنامهریزی روزانه و هفتگی و ماهانه داشته باشم. البته یک برنامهریزی پلکانی»! سعیده سعی میکند این برنامهریزی پلکانی را خیلی دقیق توضیح بدهد چون معتقد است خیلی به کار کنکوریها میآید« برای ارشد مستمر درس خواندن خیلی مهم است. یعنی اگر یک ماه مانده به کنکور درس خواندن را ول کنی شدیدا افت میکنی. من بر اساس برنامهریزی پلکانی از روزی 3 ساعت شروع کردم. هر دو هفته هم 2 ساعت به زمان درسخواندنم اضافه میکردم. طوری که روزهای آخر رسید به روزی 12 ساعت، حتی برای تلفن زدن به مادرم و ناهار خوردن و نمازم هم تایم میگذاشتم تا زمان از دستم نرود» البته سعیده تاکید میکند تنها بودنش ـ شوهر سعیده تابستان امسال کاملا به تهران منتقل شده- و اینکه دور از خانوادهاش بوده باعث شده بتواند تمام و کمال روی درس خواندن انرژی بگذارد. البته جز این تنهایی او هدف مشخصی هم داشته «واقعا دوست داشتم رتبه یک بیاورم. دوست داشتم دانشگاه تهران قبول شوم. برایم مهم بود به چیزی که میخواهم برسم». جز تلاش شبانه روزی،سعیده هم در آزمونها و هم در کلاسهای پارسه ثبتنام کرده. او فکر میکند بهترین چیزی که آزمونهای پارسه برایش داشته «اعتماد به نفس» بوده:« وقتی در آزمون پارسه رتبهام 2 شد خیلی اعتماد به نفس پیدا کردم. جامعه آماری پارسه جامعه آماری خوبی بود و وقتی اکثر رتبههایم بین 2 و 3 شد،خیلی به خودم اطمینان پیدا کردم. شاید اگر در پارسه در مقیاس با آدمهای دیگر نبودم،اصلا این اعتماد به نفس را پیدا نمیکردم» این پارسهای موفق که جز رتبه یک به هیچ رتبه دیگری راضی نبوده تا جایی که کلاسهای پارسه برایش مفید بودند از آنها هم استفاده کرده «کلاس لغت دکتر ابوذری حیلی کمک کرد. نقطه ضعف من لغت بود و این کلاس آنقدر به کارم آمد که سوالهای لغت کنکور را کامل زدم! 70-60 درصد کتابهایی که در کلاسها میدادند را هم خواندم. کلاس دکتر مرادخواه هم عالی بود چون یک نگاه جدید و متفاوت به درس زبان داشتند. فقط کلاس testing به کارم نیامد چون ساعت کلاسها 6 عصر تا 9 شب بوده و همه آنقدر خسته بودیم که چیزی یاد نمیگرفتیم. این درس را فقط از روی کتاب خواندم.»
آخر همه این توضیحات هم سعیده تاکید میکند «پارسه برای من خیلی خوب عمل کرد» (اگر یک لحظه فکر کردید این جملهها را ما توی دهان سعیده گذاشتیم،کم لطفی کردهایدها!) سعیده خانم که جز در کنکور ارشد در زندگی زناشوییاش هم جز آدمهای موفق و خوشحال است، یک توصیپه مهم هم برای کنکوریهای متاهل دارد« به بچههایی که ازدواج کردهاند بگویید درباره کنکور دادنشان با کسی صحبت نکنند. به خصوص توی فامیل چون توی چشم میآیند و دچار اضطراب میشوند. من به کسی نگفتم کنکور دارم و برای فرار کردن از دید و بازدیدهای خانوادگی بهانه میآوردم و اوضاعم خوب بود» او یک توصیه اساسی دیگر هم دارد البته نه فقط به متاهلها «جز همه این شرایط،چیزی که خیلی کمکم کرد توکل به خدا بود. 2 سال پیش ناراحت بودم که چرا نمیتوانم کنکور بدهم اما بعد دیدم این دو سال یکجورهایی کمکم کرد تا نتیجه بهتری بگیرم. به نظر من بهترین کمک کننده خداست. در واقع من باز خدا خواستم که زحمتم را میکشم و اگر حقم است قبول شوم. الان خیلی خوشحالم که این کنکور رابطه من را با خدا بیشتر و بهتر کرد. اگر بچهها به تواناییها و کمک خدا اطمینان داشته باشند همه چیز حل است»